- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
همان دستی که آتش زد گل و گلزار حیدر را دوباره شعلهاش سوزاند، باغ یاس دیگر را اگرچه روبروی چشمهاشان پیرمردی بود ولی آغاز میکردند، جنگـی نابـرابـر را هوای شهر، دودآلود شد یکبار دیگر هم و این دود از نفس انداخت، در جنّت پیمبر را خلیل الله، بین آتش نـمرودها میسـوخت نباید اینچنین میشد، عوض کردند، باور را تنش مانند اسپند از شرار شعلهها میسوخت چه اسپندی، که از داغِ غمش سوزاند مجمر را صدایش را کسی نشنید، حتی آن همه شاگرد چه باید گفت، این شاگردهای ظاهرا کَر را؟! همینهایی که میبستند، دست پیرمردی را میان کوچهها بستند، دست شیر خیبر را و این آتش بیاران جهنم، از همانهایند… که بین شعلههای جهل، سوزاندند مادر را همین دستی که اینجا میکشید از خشم، شمشیری کشید از بغض، روی حنجری خشکیده خنجر را ولی اینجا غلافش کرد و جسمی هم نشد زخمی بُرید اما میان قـتـلگـاه کـربـلا سر را...
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
مـدیـون مـرحـمـت شـیـخ الائـمّهایم ما شیـعـهایم و امّـت شـیخ الائمّهایم ما را ولاش سینهزن و بیقرار کرد آقـا اگـر نــبــود که آدم نـمـیشـدیـم از دودمـان بـانـوی عـالـم نمیشدیم او عمر خود گذاشت که عاشق ترین شدیم امـشب دلـم گـرفـتـه برای بـقـیـع او خون گریه میکنم به هوای بقیع او در مجلس مصیبت او گریه میکنیم هم ماجرای آن در و دیوار زنده شد هم ماجرای آتش و مسمار زنده شد ابن ربیع مثل مغیره است، بیحیاست ظالم، شکست حرمت بیت الحرام را لـج کـرد و بُـرد پـای پـیـاده امام را او روی اسب و پای پـیاده امام دین واویلتا به کوچه کشیده است ماجراش خاکی شبیه چادر زهراست جامههاش پای پـیـاده نـاله زنـد، یاد کـربلاست شکر خدا که حضرت صادق سنان نداشت خولی و زجر و حرمله و ساربان نداشت شکر خدا که در جگرش نیزهها نرفت
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
هزار مرتبه شکر خـدا که شیـعه شدیم به سینه مُـهـر ولای عـلی نـشانه زدیم غـلام خـانـۀ اولاد مـصـطـفی هـسـتیم و دل به ریـشۀ خـاکی چادری بسـتـیم که گـفتهاید دو عالم گدای مادر ماست که خلق عالـم و آدم برای مادر ماست به لطف درس تو ما شیعهایم شکر خدا بــه زیـر دیـنِ شــمـائـیــم تـا ابــد آقــا تو شیعه را نه، که اسلام را بنا کردی چه مکتبی تو از این درس ها به پا کردی هـزار حـوزه و مکـتـب به پـا شده امّا هـنـوز هـم نـرسـیـده به ابـتـدای شـمـا اگرچه این همه عالِم به حوزهها هستند هنوز جـیـره خـور سـفـرۀ شما هستـند سـلام ما به شـمـا ای سـلالـۀ پُـر نـور سـلام ما به شـما یا مُـروّج الـعـاشـور نشـستهایم در این روضهها کـنار شما که اشـک ما بـشـود مـایـۀ قـرار شـما چقدر گریه نـوشـتی به پـای عـاشـورا چـقدر روضه نـوشـتی برای عـاشورا بـه داغ پـیـکـر اکـبـر چـقـدر بـاریدی به یـاد حـنجـر اصـغـر چـقـدر باریدی به دست بستۀ زینب چه گریهها کردی چه گریهها که به دست ز تن جدا کردی چـقدر حـسّ عـجـیـبی حکـایـتـت دارد چه مـاجـرای غـریـبـی شهـادتت دارد اسیر داغ شـمائـیم و سـیـنه میکـوبـیم به سـیـنه از غـم داغ مـدیـنه میکوبیم دوباره هـیزم و آتش، دوباره دود سیاه دوباره روضۀ زهرا، دوباره گریه و آه درست، اینکه زمین خوردی و پر از دردی اگرچه پـیـر، ولی باز هـم شما مـردی خدا کند که دگر مادری زمین نخـورد به پیش چشم ترِ دختری زمین نخورد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
دردمـندان غـمت زندگی از سر گیرند گرکه با مژه غبار از حرمت برگیرند خاکهای حرمت محمل اشک زهراست گر که با دُرّ نجـف شأن بـرابـر گیرند چـشمهایی که بـرای غـم تـو میبـارند بادهای است که از ساقـی کـوثر گیرند
: امتیاز
|
شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
گرچه جز ظلم بر تو دیده نشد گـل یـاست به تـیـغ چـیـده نشد بـیـن شـعـلـه دویــد نـامـوسـت گـیـسوی دخـتـرت کـشیده نشد مـیـخ بر سیـنـهای نـزَد آسـیب نـالـۀ هـمـسـرت شـنـیـده نـشـد سر برهـنه به کـوچهات بُردند ولی از تـن سـرت بـریـده نشد پشت مرکب تو را کشاند عدو پهـلـویت از سـنان دریـده نـشد تـیـغ بـر قـتـل تو کـشـیـد ولـی خـون ز لبهای تو چکـیـده نشد شکر حـق خـواهـر عـزادارت بـین نـامـحـرمان خـمـیـده نشد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
مگر رسول به وصفش بیان کند سخنی که وصف ذات خدا نیست کار همچو منی جواب هر چه که باشد نوازش است مرا خدا کند بنوازد مرا ولو به " لن" ترنی بساط حوزه کرم میکند، چه ذوالکرمی بساط روضه عطا میکند، چه ذوالمننی به دست شیخ الائمه غدیر جان بگرفت بـله، غـدیـر جـوان شـد ز بـادۀ کهـنـی ببین حدیث حدیث و ببین که بحث به بحث چگونه یک تنه رفته به جنگ تن به تنی سیـاهتـر ز هـمه روزگـار پـروانهست اگـر که شـمع بـسـوزد میان انـجـمـنی نخست آنچه صدا میکند سر زانوست اگر کـشـیـده شود ناگـهـان سر رسـنی عـبـا نداشت و پای برهـنـه اش بُـردند پـنـاه بُـرد به یـک آسـتـیـن پـیـرهـنـی اگرچه سوخته در، جای شکر آن باقیست که مـیـخ در نـگـرفـتـه به گوشۀ بـدنی اگرچه از نفس افتاده باز هم راضیست که بین کوچه نـیـفـتاده است هیچ زنی چه حرفها نشنـید و چه چیزها که ندید شکـسـته دل شد و آمـد ولی چه آمدنی غـریب نیز از اینجا نـمیرود عـریان برای تو کـفـن آوردهاند، عجب کـفـنی
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام صادق علیه السلام
چون لالهایم و قسمت ما غیر داغ نیست محویم در سراغ تو از ما سراغ نیست پـروانۀ بـقـیع تو هـر چـند عـالـم است اما درآن میان خبـری از چراغ نیست هرکس که بیش خونجگرت شد گرفت تاج دل خونتر از انار کسی بین باغ نیست بیبـام تو، کـبـوتر تو تـیـره بخـت شد ورنه پَـری سپـید تر از بال زاغ نیست سخـت است در هوای غم تو تـنـفـسی از تـنگـی دلم نـفـسی را فـراغ نـیست هم چون غـبار زائر قـبرت همه شوند تقدیر دهر را به جز این ره سراغ نیست
: امتیاز
|
شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
نه حرف من، سخن هر فقیه آگاه است عزای حضرت صادق شعائرالله است بهشت مقصد هر دستۀ عزاداری ست سلوک شیعه در این شاهراه، کوتاه است مدینه منتظر دستههای سینه زنی ست مـدیـنـه چـشـم بـه راه بـقـیـة الله اسـت به ذوالفقار قسم فتح مکه نزدیک است به شرطهها برسانـید بدر در راه است بقیع جنّت الاعلاست در سراسر روز بقیع عـرش خداوند در سحـرگاه است چراغ را چه حضوری در آن حریم شگفت که ماه بنده و خورشید عبد درگاه است چه شمع ها به بقیع از خجالت آب شدند نگاه کردن قـبر غـریب، جانکـاه است به جعـفر ابن محمد چنین نخواهد ماند مـدیـنـه چـشـم بـه راه بـقـیـة الله اسـت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
بـنـام نـون و قـلـم دست من قـلـم دادی و شکر حق که دوباره به سینه دم دادی به یُـمـن مـنـبـر تو شیـعـهام مـسلـمـانم کـبـوتـرم! شـدهام بـاز هـم هــوایی تـو رسـیــدهام بــخـدا مـن ز آشـنــایـی تـو کسی نـبـرده مرا تا خـدا تو میـبـریام برو به منبر و تصویری از غدیر بساز برای نـشـر ولای عـلـی سـفـیـر بساز مـقـام مرجـعـیت بـیـن عـالـمان داری ز یارب تو رسیده است فیض یا رب ما عـلی عـلیِّ لـب تو رسـیـده بـر لب ما شب است و برسر خاکت نشان نداری تو خبررسید که درست دوباره خلوت شد دوباره روزی آقـای شهـر غـربت شد برای کشتن تو نقشه ها کشید، ای وای چه عمهای که گرفتار نیزه داران بود هلال یک شبهاش روی نیزه تابان بود میان آنهـمه نامـرد سخت حـیـران بود بـرای دیــدن او کـوفـه راهبـنـدان بـود چه عاشقانه وفاداریاش محک میخورد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام صادق علیه السلام
ای مشعـل دانش از تو روشن ای بـاغ صداقت از تو گـلـشن قــرآن هـمـیــشــه نــاطـق مــا تـا حــشــر امــام صــادق مــا خــطّ تــو تـمــام مـکــتـب مــا شخـص تو رئـیـس مـذهـب ما پـیـران طـریـق، طـفـل راهـت تـا بـلـکـه فـتـد دمـی نـگـاهـت روی تــو چـراغ اهـل بـیـنـش قــلـب تــو کــتــاب آفــریـنـش بـا هـر سـخـنـت کـلـیـم خـیـزد از هـر نـفـسـت مـسـیـح ریـزد از دشـمن و دوست دل ربـوده حـتّـی دشـمـن، تـو را سـتـوده دریـای کـمـال سـیـنـۀ تـوسـت خـورشـید در آبـگـیـنـۀ توست رخـسـار تو مــشـعــل ولایـت گــفــتــار تــو مــیـــوۀ ولایـت ای در نـفـس تـو جــان قــرآن ای در دهــنـت زبـــان قـــرآن عــلـم تـو فــروغ بــینـهـایـت از جـود تـو بـحـر یک روایت دانـشـگــه تــو تـــمــام عــالــم از روز ازل امـــــام عـــالـــم ایـمـان، کـشـتـی تـو لـنـگـر او قــرآن، دریـــا، تـو گــوهــر او هـــر دو، امــانـت رســولــیــد مـانـنـد مـحـمّـد و بــتــول ایــد آئــیــنــۀ ســـرمــدیــد هــر دو گـویـی دو مـحــمّـدیـد هــر دو هر کس پی عـلـم میزنـد بـال علم است تو را هـمی به دنبال ایـمـان ز تـو شـور میسـتـانـد دانـش ز تـو نــور مـیسـتـانـد تـوحــیـد، تــمـامـی مـسـیــرت یک مـشـعـل آن ابـوبـصـیرت اسـتـاد بـزرگ چـون تـو بـایـد در مـکـتـب تـو مـفــضّـل آیــد حـمران تو یک کـتاب تـوحـید تـابــنـده چـو آفــتــاب تـوحـیـد غـیـر تو که پـرورد به دوران شـاگـرد چـو جـابـربن حـیّـان؟ هــارون تــو در تــنــور آتـش گـل سـبــز کـنـد ز نــور آتـش چـــرخ ادبـت ســتــاره بـــارد در دامــن خــــود زُراره دارد مـا راست ز تو چـراغ ایـمـان مــانـنـد مـحـمّـد بـن عـثــمــان بـوحـمــزه، اَبـان به نـام داری شمـشـیـری چنان هـشـام داری پــروردۀ تـو دو صــد مـعــلّــم مــانـنـد مـحــمّــد بـن مــســلـم دارنـد ز مـکـتـب تو عــرفـان عمران و فضیل و فیض و صفوان در مکـتب توست مـؤمن طاق عـبـدالله و بُــریــد و اســحــاق بـودنـد به مـکـتب تو مـأنـوس طوسیّ و مفـید و ابن طاووس بــاغ ادب تـو راسـت بــلــبــل بر شاخه چو شیخ حـرّ عـامـل دو لالـــه بــه گــلــبــن ولایـت سیّد رضی است و مـرتضایت یک شعله زمشعل ات کُلینی است یک جلوه زمکتبت خمینی است تـو پـــردۀ جــهــل را دریــدی عـــلاّمـــۀ حــلّــی آفـــریـــدی کـــی آورد، ای ولــــیّ دادار؟ چون مجلسیات بحار الانـوار بگذشته هزار و چند صد سال تـو پـیـشی و دانشت به دنـبـال خـورشیـد کـمـال در حـجـازی در کـلّ عــلــوم پــیــشــتـازی بـا آن هـمه اقـتـدار و عـلـمـت حیرت زده شد عدو ز حـلـمت عـلـم تـو عـلـوم سـرمـدی بـود خُـلـق تو هـمـه مـحـمّـدی بـود مـا را چـه نـیـاز بـر سـقـیــفـه بـر مـالـک و بر ابـو حـنـیـفـه ما را ره و رسم حـنبلی نیست جز راه مـحـمـّد و عـلی نیست تـو وارث عــلـم مـصـطـفـایـی فــرزنـد عــلــیِّ مــرتـضــایـی صـادق تـویی، ای امام صادق نـاطق تـویی ای کـتـاب نـاطق ایـمـان، تـویی ای قـوام ایـمـان قـرآن تـویـی ای تـمــام قــرآن فـریـاد که حـرمـتت شکـسـتـند با شخص تو طرح کـینه بستند بــر خـــانــۀ تــو زدنــد آتــش ایـن بـود جـواب نـشـر دانـش؟ بــردنـد بـه ســوی قـتـلگـاهـت دادنــد شـکـنـجــه بـیـن راهـت صـد بـار میـان ره در آن شب جـانـت ز الــم رسـیـد بـر لـب منـصور تو را نـمـود تحـقـیـر بر کُـشـتن تو کـشـید شـمـشـیر دردا کـه در آن شـب اســارت کردند به حـضـرتت جـسـارت بُـردنـد تو را به قـهـر ای وای کشتـند تو را به زهـر ای وای بگـسـسـت تـمـام تـار و پـودت شــد آب ســـراســر وجـــودت سوگند به اشک و درد و داغت سـوگـنـد به قـبـر بـیچـراغـت ســوگـنـد بـه عــزّت رفـیـعـت سـوگـنـد بـه غـربـت بـقـیـعـت سوگـنـد به چـشـم نـیـمه بـازت سـوگـنـد بـه آخـریـن نـمــازت مـائـیـم و چــراغ مـکـتـب تــو زنده است هـمـیـشه مـذهب تو (میثم) که حیاتش از دم توست تا لحـظـۀ مـرگ میـثـم تـوست
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
پس از سـلام و ادب نزد خـالق زهـرا مـرا صـدا بـزنـیـد از خــلائـق زهــرا به غـیـر غـصـه ندارد مـخـالـف بـانـو غـمـی به سـیـنـه نـدارد مـوافـق زهرا برای اجر محـبّـین او بهشت کـم است چه هدیهای ست سزاوار عـاشق زهرا بِه جَعفَرِ بنِ محمد نوای هرشب ماست هـمینکه ایزد منّان قـلم به دسـتـش داد فقط قلم که نه بلکه عَلَم به دستـش داد دخـیـل بـسـتۀ کـنج ضریح پُـر گرهایم به پـا کـنـیـم دوبـاره بـسـاط هـیـئت را مگر صدا بـزنیم اهـل بیت عـصت را شب عزای ولی خـداست گـریـه کـنیم شـبی که سـایـۀ ابـلـیـس بر حـرا افـتاد گـمـان کـنـم پـر پـروانه زیـر پا افـتـاد دل شـکـسـته، قـد خـم، نـگـاه تر دارد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام صادق علیه السلام
منـبـرت کـرسی فـقـه هـمـۀ عـالـم شد فـاصلـه تا به خـدا با سخـنانت کـم شد خوار جهل از تو و فیض تو گل مریم شد هر که پا منبریات شد به خـدا آدم شد هر که عـلاّمۀ دهر است غلامت بوده پـیـرو مکـتب عـلـمـی هـشـامـت بوده زلف صد پنجره را رو به خدا واکردی با غـلامان خودت کـار مسیحـا کردی درس تـاریخ شد و حـل مـعـمـا کردی شیعـه را ناب ترین مکـتب دنیا کردی پرچـم شیـعه بلـند است به احکـام شما عـلـم عـالـم شده تـسلـیم به اسـلام شما یک ورق درس تو توحید مفضل میشد عـشق در مسألۀ جـابـرتان حـل میشد ذرّه پـای تو به خـورشید مبـدّل میشد بی حدیث تو کـلام هـمه مُهـمل میشد با تو قـرآن خـدا کـاغـذ خـامـوش نشد راه سر منـزل مقـصود فـراموش نشد تازه شد حرف خداوند به قال الصادق عـلـمـا شرح نوشتـنـد به قـال الصادق حـنـفی ها همه گـفـتـند به قال الصادق راست گویی شده پیوند به قال الصادق تـا ابـد مرجـع توضیـح مـسـائـلهـایی قـبـلـۀ جـامـع عـلـمـی هـمـۀ دلهـایـی نور در مسجد چشمان تو معـنا گردید نـار، بر یـار تو بـرداً و سـلامـا گردید هر که از چـشم تو افـتاد یهـودا گردید خـانهات مدسۀ حـضرت زهـرا گردید به موازات عـلـی راه نـشـان میدادی راه را بــا ولــیالله نــشــان مــیدادی
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
چنان که فاطمه را نام مثل کوثر نیست از اینکه چشمۀ صدقی حدیث بهتر نیست به لطف مـادرتان جعـفـری ست آئـینم نفس نفس زدنم خرج جای دیگر نیست چه سود میبرد از درس با صلابت تو نصیب شیعه اگر درس فتح خیبر نیست چه غربتی است نصیبت که پای منبر درس تو را چهار هزار آدم است و یاور نیست چـقدر حرف حسین است در احادیثت کجای کـوچۀ تو رد پـای دلـبـر نیست حسین گفتی و یعـنی که اهل منـبر من تـمام دین خـداونـد روی منـبـر نیـست اگر جـهـاد نـدانـیـد عـلم بـیمـعـنـاست سپاه عـلـم بدون سلاح و سنگـر نیست کجـای روضـه تو کـربـلا نرفـتـه دلـم کجای قـصّۀ تو مثل داغ مـادر نیست؟ مدیـنه، خـانه تو سوخت بـاز در ذهـنم سوال میکـنم این خانۀ پیـمبـر نیست؟
: امتیاز
|
زبانحال امام صادق علیهالسلام قبل از شهادت
آسوده شدم خـصم سـتم کار مرا کُـشت یک بار مگوئید که صد بار مرا کشت گه روز مرا بُـرد پـیاده سـوی مـقـتـل گه تیغ کـشید و به شب تار مرا کشت بُـردنـد به مـقـتـل به بَـرَم آل عـلـی را داغ غـم صد لالـۀ بـیخار مرا کـشت هر روز به یک شعله زد آتش جگرم را هر لحظه به یک محنت و آزار مرا کشت من نجل علی بودم و دشمن به همین جرم بـا دشـمـنـی حـیـدر کـرار مـرا کـشت آن روز که زد خصم به کاشانهام آتش فـریـاد مـیـان در و دیـوار مـرا کـشت آن شب که عدو از ره کین دست مرا بست زنـجـیـر و تن عـابـد بیـمار مرا کشت میثم ز سرشک غـم و خون جگر خود بنویس که منصور جفا کار مرا کشت
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام صادق علیه السلام
خـیال میکنم امشب که عاشـقـم کردند بــرای حـرف زدن با تو لایقـم کردنـد چو موی تو دلم آشفـته نیست زیرا که «به رحمت سـر زُلف تو واثقم» کردند روانـه جـانـب خُـم خـانـۀ بـقــیـع شـدم پـیـالـه نـوش میِ صُبح صادقـم کردند برای آن که تـبـرّک بجـویم از خـاکت ســوار مـرکبِ بــادِ مــوافـقـم کــردنـد مُفضّل آمد و در گوش من مفصّل گفت اگر که طـالـبِ کـشـفِ حقـایقـم کردند فـدای مـردم چـشـمـت که با سیـاه دلی نـگـاهِ خِـیـر، به عُـمـرِ دقـایـقـم کـردند درون مـدرسۀ فـقـه ناب جـعـفـریات چـه بینـیـاز از عـلـم خـلایـقـم کـردند ز فـیضِ تُربت جَـدّ تو و کـلام تو بود که هـم ردیفِ طـبـیــبانِ حاذقـم کردند بـیـان نـداشـتـم و مـثــل لالهــا بــودم به لطفِ نقلِ حدیث از تو ناطقم کردند زبـان نـفهـمتـر از من نـبـود، مـمـنونم که پای حکـمت تو اهل منطـقم کردند خُداست شاهد من ساقیام تو بودی تو شبی که مست سبوی”مشارقـم” کردند خُدا مرا بکشد ای خُـدای خوش خُلقی که در بــرابــرت آئـیـنـۀ دِقَـم کــردنـد اگر که مُدّعی شیعگی شدم، تو ببخش دوباره غــرق در اوهـام سابقـم کردند
: امتیاز
|
شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
بر جان آفـریـنش منـصور زد شـراره قـلب امام را کرد، با زهـر پـاره پـاره شـوّال شد محرّم بالله قـسم از این غـم باید که ناله خـیزد از قلب سنگ خاره بر آن عزیز حـیدر این بود ارث مادر کز خانهاش به گردون بالا رود شراره در بین راه آن شب جانش رسید بر لب از بس که دید آزار از خصم دون هماره او روی زین نشسته حضرت به حال خسته این پشت سر پیاده او پیش رو سواره یا مصطفی! نگـاهی از دل بر آر آهی بر پارۀ تن خود یک لحظه کن نظاره بـا قـتـل صـادق تـو قــرآن نـاطـق تـو داغ تو در مـدیـنـه تکـرار شـد دوباره دشمن شرارهاش ریخت در سینه لحظه لحظه منصور بارهـا کرد بر قـتـل او اشاره هـر چـند دخـتـرانـش دیـدنـد داغ بـابـا دیگر نبردشان خصم از گوش گوشواره گردید ماه رویش در ابر خاک، پنهان دیگر نداشت بر تن از زخـمها سـتاره میثم امام صادق مظلوم از این جهان رفت با رنـج بیحـساب و با درد بیشـماره
: امتیاز
|
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیه السلام ( مناجات اول جلسه)
آخـر میان روضـۀ تو خـوب میشـوم پیش عـلی و فـاطمه محـبـوب میشوم جنس دلم اگرچه کم ارزش تر از مس است با ذکـر یا حـسـین طـلاکـوب میشـوم آرام میشـوم وسـط روضه ها ولـی… دور از حسینـیه پُر از آشـوب میشوم هر جا به غصههای حـرم فکر میکنم در مـشکـلات زنـدگی ایّـوب میشـوم پای همین عَـلَم به خـدا میرسم حسین با ندبـههای کـرب وبـلا خوب میشوم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیه السلام ( مناجات اول جلسه)
وقـتـش شده اشکم چـنان بـاران بـبارد سنگـیـنی هـجـران دلـم را میفـشـارد سهمم فراق است و فراق است وفراق است تقـویم، دائم فـصل هجـران میشـمارد به زائری که با خودش جان مرا بُـرد گــفــتـم بـرایـم ذرهای تــربـت بـیـارد در عشق آنکه واقعـاً دنبال قرب است دل را به دست صاحب دل میسـپارد چـیزی نمیخـواهم از آقـایم هـمین که در روضه راهـم داده مِـنَت میگـذارد در آخـرت لـبـخـنـد مـیچـیـنـد یـقـیـنـاً هر کس که بـذر گـریه در دنـیا بکارد گـفـتند اشکـم مرهم زخـم حسین است ای کـاش چـشـمـم تا دَم مـرگـم بـبـارد از کـودکی که روضههایش را شنـیدم بیـزارم از اسـبـی که نـعـل تـازه دارد
: امتیاز
|
تخریب حرم مطهر ائمّۀ بقیع علیهم السلام
بقیع و چار مزاری که بُرده طاقت را مفسّری ست که تفسیر کرده غربت را بقیع و خلوت شبهای سوت و کور خودش نشانده بر دل خود داغ بینهایت را خرابههای بقیع آسمانی از نور است که خیره کرده به خود چشمهای جنّت را بهشت گـمشدۀ شیـعـیان بقـیـع، ولی در اختیار گرفته ست کُنج عزلت را هزار مرتبه لعنت بر آن کسی که گذاشت به روی شانۀ ما بار این مصیبت را هنوز مرد کـرم بیحرمترین آقاست ندیده هیچ کـریمی چنین کرامت را بقیع؛ داغ حسن ... کوچۀ بنی هاشم مدینه دیده به چشمان خود قیامت را من از حوالی کوچه رسیدهام گودال چگونه هضم کنم : "زینب و اسارت " را همانکه دست خودش را به خون حنجر شُست کشانده سمت حرم دست های غارت را سر بریده و سر نیزههای بیاحساس به نزد فاطمه من میبرم شکایت را بقـیعِ شام، هـمانجا که دخـتر ارباب ادامـه داد مسـیـر کـمال نهـضت را بقـیع خاک غریبی که قـصّهها دارد بقـیـع در دل خـود داغ کـربلا دارد
: امتیاز
|
تخریب حرم مطهر ائمّۀ بقیع علیهم السلام
عادت به گـنـبد دادهام چـشم ترم را این بـارگـاه اما به هم زد بـاورم را در روضهات میسوزم و امیدوارم بـادی به سویت آورد خـاکـسترم را سنگین شده بر شانههایم، میگذارم روی ضریحی که نمیبینم، سرم را آبـاد کـردی خـانـهام را، زیر دیـنـم بایـد بـسـازم پـس برای تو حـرم را با اشک هایم حوض میسازم در این صحن این گونه میسازم بهشت و کوثرم را داراییام را پـای گـنـبـد مـیگـذارم حـتّـی الـنـگـوی طـلای دخـتـرم را میآید آن روزی که قدر سجده جا نیست هر قدر میگردد سرم دور و برم را جبریل هم میآید و میخواهد این را: بگـذار زیر پای زائـرها پرم را ... چـیزی نمانـده تا زمـانی که بکـوبم بر بـام کـعـبـه پـرچـم یا حـیـدرم را آل سـعـودی نیست دیگر میتـوانـم راحـت بـبـوسـم آسـتـان دلــبــرم را آن روز میخوانم چه زیبا در بقیعت با سجـده بر تـربت نـمـاز آخـرم را
: امتیاز
|
تخریب حرم مطهر ائمّۀ بقیع علیهم السلام
وقـتی که استعـاره قـلـم را فـرا گرفت جای حسن نوشت غریب و عزا گرفت باز این چه شورش است که در خلق عالم است آه این قـبـور خـاکی اولاد خـاتم است؟ تعـبـیر میشـود بـخـدا خـوابهـایـمان روزی شـود شرابِ عـسل آبهـایمان گرچه حریم بهـر امامان مکـتب است آن روز شُـوم غـم به دل بـوتـراب شد تنها بقـیـع نه، خـانۀ عـالـم خـراب شد قلب خدا هم از غـم عظمایتان شکست تا جان به پـای ایل و تبارت گذاشـتـیم مرهم به قلب خـسته و زارت گذاشتیم حالا بگو خـدای کـرم، ای امیر عـشق گرچه ثـقـیـل لحـظـۀ سخـت وداع بود کس غم نداشت، زینب کبری شجاع بود باید که خون گریست ازین غصه شیعیان
: امتیاز
|